قرآن كريم كتابي است كه گذشت زمان از تازگي آن نميكاهد و انسان در هر جا و هر زمان ميتواند از اين كتاب، راه هدايت بجويد. از اين روست كه با وجود تعدد تفاسير قرآن كريم به ويژه در زمان ما باز هم نميتوان به كفايت آنچه هست قانع شد و باز هم بايد در جستجوي آفاق نو در شناخت قرآن كريم و انس با كلام الهي بود و البته اين امر ميسر نميشود، مگر آن كه ببينيم ديگران چه كردهاند و تلاش و جستجوي آنان چه حاصلي داشته است. از اين روست كه نقد و بررسي تفاسير، بهويژه تفاسيري كه در روزگار ما نگاشته شدهاند، امري ضروري مينمايد.
در ميان تفاسير معاصر شيعي، تفسير «من وحي القرآن» اثر سيد محمد حسين فضل الله به دلايلي كه خواهيم گفت جايگاهي خاص دارد. در اين نوشتار ما در صدد آنيم تا با اين تفسير بيشتر آشنا شويم و با استناد به ديدگاههاي مفسر دربارة قرآن و تفسير و با اشاره به آراء او در موضوعات گوناگون اين كتاب، مهمترين ويژگي آن يعني گرايش اجتماعي مفسر را در اين تفسير بررسي كنيم.
سيد محمد حسين فضل الله، عالم نستوه و مجاهد لبناني، در سال 1354 هجري قمري در نجف به دنيا آمد. او دروس مقدمات و سطح را در نجف نزد پدر خود، سيد عبدالرئوف، فراگرفت و پس از آن در دورة درس خارج از محضر استادان بزرگي چون حضرات آيات خويي، حكيم و شاهرودي بهره برد و همزمان با تحصيل، به تدريس لمعه، رسائل و كفايه نيز پرداخت. ضمناً در كنار دروس خارج اصول فقه و فقه، به توصية استادش آيت الله خويي بخشی از كتاب «الاسفار الاربعه» ملاصدرا را نيز نزد ملاصدرا بادكوبهای فرا گرفت.
فضل الله از همان دوران به فعاليتهاي سياسي نيز روي آورد و در تشكيل حركت سياسي در عراق در كنار مرحوم شهيد صدر قرار گرفت. او در سال 1966 ميلادي به لبنان هجرت كرد و در آنجا حوزة علميهاي به نام «المعهد الشرعي الاسلامي» و سپس مدرسهاي به نام «مدرسه القرآن الكريم» تأسيس نمود. وي از آن پس سالهاست كه در كنار جهاد عليه رژيم اشغالگر قدس و رهبري معنوي شيعيان لبنان و اقامة نماز جمعه، به تدريس دروس خارج فقه و اصول نيز اشتغال دارد. وسايل ارتباط جمعی جهان هميشه از ايشان به عنوان «رهبر معنوی حزبالله» ياد می كنند. اما خود وی انتساب تشكيلاتی و سازمانی خود را به هر گروه سياسي رد می كند و ميگويد:
«اين نامگذاري ناشي از اين است كه اغلب اين برادران مبارز و مؤمن در نمازهاي جمعه و جماعت كه به امامت من تشكيل ميشود و يا در درسها و سخنرانيهاي من حاضر ميشوند كه اين را تداعي ميكند كه من سمت رهبري آنان را به عهده دارم.» (پايگاه فضل الله در اينترنت)
از سيد محمد حسين فضل الله تا كنون بيش از هفتاد عنوان كتاب ـ كه در مجموع به بيش از يكصد جلد می رسد منتشر شده است. برخی از كتابهای ايشان مجموعة سخنرانيها و برخی ديگر تقريرات درسهای خارج اصول و فقه است كه به وسيلة شاگردان ايشان تنظيم شده است. از ميان اين آثار، پژوهش هاي قرآني فضل الله غير از تفسير «من وحي القرآن» به قرار زير است:
1- الحوار في القرآن (اين كتاب با نام گفتگو و تفاهم در قرآن به فارسی ترجمه و از سوی مركز بين المللی گفتگوی تمدن ها منتشر گرديده است).
2- اسلوب الدعوه في القرآن (كه با نام شيوه دعوت در قرآن به فارسی ترجمه شده است).
3- من عرفان القرآن
4- حركه النبوه فی مواجهه الانحراف
5- دراسات و بحوث قرآنيه.1
به نظر ميرسد مهمترين وجه اهميت تفسير «من وحي القرآن» شيوة تحليلي و اجتهادي مؤلف دانشمند آن در تفسير است. گرچه مفسّر در مقدمة تفسير به درستي ميگويد كه سخنانش بيشتر حاصل افادات محققان و مفسران ديگر است، (فضل الله،1/27) اما حق آن است كه تفسير «من وحي القرآن» مانند برخي از تفاسير ديگر روزگار ما تنها مشتمل بر جمع اقوال مفسران نيست و مؤلف بارها در تفسير يك آيه پس از نقل برداشت و نظر مفسران ديگر، ديدگاه خود را بيان ميكند. با پشت سر داشتن بيش از هزار سال ميراث غني تفسيري در فرهنگ اسلامي و شيعي، تأليف يك تفسير تازه براي يك مفسر و كوشش در به دست دادن برداشتها و دريافتهايي جديد، شجاعت و جسارت بسياري لازم داشته است. اگر به اين نكته توجه كنيم كه اين تفسير در زماني نوشته شده كه مدت زيادي از تأليف تفسير ارزشمند الميزان با آن همه آراء ابتكاري علامه طباطبايي در اين تفسير نميگذشته است، اهميت آن و ارزش كار مؤلف آن را بيشتر درخواهيم يافت. مؤلف تا حد زيادي توانسته است خود را از چيرگي ساية سنگين تفسير الميزان بيرون بكشد و حتي در موارد بسياري هم با نويسندة ذوفنون آن شجاعانه رو در رو شود.
شيوة اجتهادي سيد محمد حسين فضل الله در اين تفسير و شجاعت او- كه ما اين ويژگي او را در صحنة جهاد با دشمنان اسلام خوب ميشناسيم- به ويژه در مواضعي آشكار ميشود كه ايشان در برابر بسياري از ديدگاههاي پذيرفته شده نزد مفسران ميايستد و نظر خود را ابراز ميكند. مثلاً مسألة «تجسم اعمال» از ديدگاههاي مقبول نزد بسياري از متكلمان و مفسران است، اما علامه در چند جا از تفسير خود اشاره ميكند كه اين ديدگاه پذيرفته نيست.(فضل الله ،3/200؛ 7 /106 و10/29)
چنانكه مثلاً در تفسير آية180 سورة آلعمران كه ميفرمايد:
«وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ...»
«و كسانى كه به آنچه خدا از فضل خود به آنان عطا كرده، بخل مىورزند، هرگز تصور نكنند كه آن [بخل] براى آنان خوب است، بلكه برايشان بد است. به زودى آنچه كه به آن بخل ورزيدهاند، روز قيامت طوق گردنشان مىشود...»
فضل الله ميگويد كساني كه خواستهاند از اين آيه چنين برداشت كنند كه اعمال انسان در آخرت صورتي مانند اين دنيا پيدا ميكند، دچار اين اشتباه شدهاند كه به اسلوب بلاغي قرآن توجه نكردهاند و اين قبيل آيات را به معناي لفظي و ظاهريش حمل نمودهاند.(فضل الله، 7/107- 106)
نمونة ديگر، ديدگاه مفسر در مورد سبب نزول آيات نخست سورة عبس است. چنانكه خواهيم ديد ايشان بر خلاف بسياري از مفسران معتقد است ميتوان اين روايات را بهگونهاي توجيه كرد كه با مقام عصمت و خلق عظيم رسول خدا(ص) نيز ناسازگار نباشد. (فضل الله، 2/65-60)
در هر صورت نمونة چنين اجتهاداتي در اين تفسير كم نيست و همين ويژگي به اين تفسير اهميتي خاص ميبخشد.
جز آنچه گفتيم، بعضي از محققان، تفسير «من وحي القرآن» را از جهات زير نيز تفسير قابل توجهي دانستهاند:
1- اولين جهت اهميت اين تفسير شخصيت خاص مؤلف آن است. كه از مراجع تقليد شيعه و از فارغ التحصيلان حوزة درسي آيت الله خويي است.
2- اين تفسير در كشور لبنان نوشته شده است كه ميتوان آن را دروازة فرهنگي شرق و غرب و پل ارتباطي فرهنگهاي گوناگون دانست. لبنان بدون شك از كانونهاي مهم فرهنگ و علوم اسلامي در جهان اسلام است. هرروز هزاران جلد كتاب در زمينههاي مختلف علوم اسلامي و انساني در اين كشور منتشر ميشود. به علاوه، وجود اديان و فرقههاي گوناگون در اين كشور و بحث و جدال و تعاطي ميان آن ها نيز به اين منطقه از عالم اسلام اهميتي ويژه ميبخشد. (عقيقي بخشايشي،5/82-83)
ميتوان اين نكته را نيز افزود كه اهميت ديگر اين منطقه، سابقة طولاني آن در تشيع و پرورش عالمان بزرگي است كه حتي در گرايش ايرانيان به تشيع در عهد صفوي نيز نقش عمدهاي داشتهاند و خلف صالح آنان در روزگار ما عالمان بيدار و آگاهي مانند سيد عبدالحسين شرف الدين، سيد محسن جبل عاملي، محمد جواد مغنيه، امام موسي صدر و... بودهاند. سيد محمد حسين فضل الله نيز اكنون بر جاي چنين بزرگاني تكيه زده است. همچنين رهبري ايشان در جهاد مردم و به ويژه شيعيان لبنان عليه آمريكا و صهيونيسم و پشتيباني معنوي ايشان از حزب الله لبنان بر اهميت توجه به شخصيت و آثار اين عالم بزرگ شيعه ميافزايد.
3- اهميت ديگر اين تفسير آن است كه همان گونه كه گفتيم پس از تفسير الميزان به نگارش درآمده و مفسّر در تفسير خود كاملاً به الميزان نظر داشته و بارها به آن اشاره كرده است. البته ايشان در مباني اصلي تفسيري بر علامه طباطبايي خرده نميگيرد، بلكه از اين تفسير ستايش ميكند و آن را از بهترين تفاسير جديد ميداند و حتي ميگويد كه بخشي از آن را براي عدهاي از علاقهمندان درس داده است، (فضل الله،1/20) اما در بسياري از مواضع تفسير خود در برداشتهاي آن مفسر بزرگ چون و چرا ميكند. از آنجا كه تفسير الميزان يكي از مهمترين تفاسير شيعه و بلكه از مهمترين تفاسير عالم اسلام است ميتوان تفسير «من وحي القرآن» و ديدگاههاي فضل الله را يكي از مهمترين منابع براي بحث و بررسي دربارة تفسير ارزشمند الميزان به شمار آورد.
سيد محمد حسين فضل الله ابتدا مطالب اين كتاب را در ميان گروهي از جوانان مطرح كرده كه پس از بازبيني ايشان به صورت كتاب درآمده است. ايشان خود در اين باره ميگويد:
«تفسير «من وحي القرآن»... يك تفسير مكتوب است كه موفق شدم آن را استدلالي و دقيق تأليف كنم. بعد از تأليف، بعضي از مضامين آن را به صورت سخنراني براي مردم ايراد كردم كه نوارهاي آن هم ضبط شده و موجود است كه اين سخنرانيها با آنچه تأليف شده بسيار فرق ميكند...» (فضل الله، مصاحبه با آيينه پژوهش،/79)
چاپ نخست اين تفسير را انتشارات دارالزهراء بيروت در 25 جزء و 11 مجلد منتشر كرد و پس از آن همين چاپ چند بار افست شده است. اما اخيراً اين تفسير را انتشارات دارالملاك بيروت همراه با فهرست موضوعي، تكميل، مباحث و توجه بيشتر مولف به تفسير الميزان (تا اوايل سورة اعراف در جلد دهم) در 25 جلد در قطع وزيري به چاپ رسانده است (ايازي، سير تطور تفاسير شيعه،/207) اما مفسر بزرگوار هنوز اين افزودهها را در بقية مجلدات اعمال نكرده است.
از ميان مجلدات اين تفسير، دكتر عقيقي بخشايشي چهار جلد از آن را ترجمه و «دار التوحيد تهران» آن را منتشر نموده است. (عقيقي بخشايشي، 5/82-83) بعضي از صاحب نظران نيز به درستي از ترجمه نشدن كل اين تفسير اظهار تأسف كردهاند. (ايازي، شناختنامة تفاسير، /264) فضل الله در مصاحبه با روزنامة تركيهاي الحيات در تيرماه سال گذشته از ترجمة بعضي از مجلدات اين تفسير به زبان تركي نيز خبر دادهاند.2
ساختار تفسير«من وحي القرآن» اينگونه است كه مفسر ابتدا به نام سوره و گاه وجه تسميه و مكي يا مدني بودن آن اشاره ميكند و سپس اگر براي سوره سبب نزولي نقل شده باشد آن را نيز ذكر مينمايد. گاه نيز تحت عناويني چون «اغراض سوره»، «اجواء سوره»، «موضوع سوره» «آفاق سوره» يا «مدخل عام» به خطوط كلي سوره ميپردازد.
پس از آن دستهاي از آيات تفسير ميشود. مفسر در تفسير آيات ابتدا به توضيح مفردات سوره ميپردازد و سپس اگر سبب نزول خاصي براي آيات وجود داشته باشد به آن اشاره ميكند. آنگاه بخش اصلي تفسير آيات آغاز ميشود. روش فضل الله در اين قسمت كه بخش اصلي تفسير نيز هست، اينگونه است كه تحت عناوين خاصي كه به موضوع آيات مربوط است به تفسير آنها ميپردازد. مثلاً در تفسير آيات30 تا 33 سورة بقره كه به داستان آدم(ع) اختصاص دارد، مفسر پس از توضيح مفردات آيه در ذيل اين عناوين به تفسير آيات ميپردازد: گفتگوي خدا و فرشتگان، اعطاي همة مستلزمات خلافت الهي به انسان از سوي خدا، تسبيح خدا از راه اطاعت، شناخت، عمل و ابداع، ويژگيها و حقيقت مسميات با نظري به ديدگاه علامه طباطبايي، معناي گفتگويي كه خدا با فرشتگان انجام داد، معناي خلافتي كه خدا براي انسان قرار داد، ماهيت خلافت از طرف خدا را چگونه بفهميم، خليفة خدا آدم است يا نوع انسان، معناي نامهايي كه خدا به انسان آموخت، عرضة نام ها از سوي آدم به فرشتگان، شهادت فرشتگان به ناتواني خود، عبرت ها و درس هايي براي عمل كنندگان.
گاه نيز در انتهاي آيات يا در پايان سوره در ذيل عناويني چون «دروس سوره»، «ايحائات»، «استيحاء» و عناوين مشابه نتايجي كلي كه از سوره گرفته ميشود، ذكر ميگردد.
يكي از مهمترين مسائلي كه در بررسي هر تفسير بايد به آن پرداخت، توجه به گرايش ها و رويكردهاي تفسيري هر مفسر و چگونگي فهم او از آيات قرآن كريم بر اساس آن ها است. در اين باره به ويژه در دورة جديد و با طرح مباحث دانش هرمنوتيك از يك سو و روانشناسي و جامعهشناسي معرفت از سوي ديگر اين نكته كه چگونه دانش شخص و فرضها و انتظارات او در چگونگي فهم او از يك متن اثر ميگذارد، بيش از پيش براي ما روشن شده است. بنابراين ما امروزه بهتر اين نكته را درك ميكنيم كه چگونه شناختهاي پيشين مفسري با گرايشهاي فلسفي، عرفاني، فقهي، علمي و... در فهم او از قرآن اثر ميگذارد و نظريات تفسيري او را جهت ميدهد.
براين اساس مسلم است كه آراء مفسري كه در فضايي ساكن و راكد و بيتحرك به تفسير ميپردازد با انديشههاي مفسر ديگري كه در جوي آكنده از حركت و پويايي زيست ميكند، از اساس متفاوت خواهد بود.
آنچه ما از آن به رويكرد واقعگرايانه و اجتماعي ياد ميكنيم، از شايع ترين گرايشهاي تفسيري در زمان ماست كه عمدتاً در دو سدة اخير و در أثر رويارويي عالم اسلام با غرب متجدد و مسائل آن در تفسير ظهور يافته است. بعضي از محققان به درستي به تأثير ديدگاهها و فعاليتهاي سيد جمالالدين اسدآبادي و شاگردش محمد عبده در اين رويكرد اشاره كردهاند. (رضايي اصفهاني،/۲۸۱)
در اين رويكرد، مفسر بيش از هر روشي از عقل در تفسير قرآن استفاده ميكند و از همين رو استناد به روايات تفسيري و مباحث گوناگون ادبي، لغوي و بلاغي در اينگونه تفاسير كمتر به چشم ميخورد. از همين رو كساني معتقدند اين گرايش در مورد جايگاه عقل در تفسير به افراط ميگرايد و لذا گاه آيات را در جايي كه نبايد بر تمثيل و مجاز حمل ميكند و به همين جهت به شيوة معتزله نزديك ميشود. اما كساني ديگر معتقدند از امتيازات اين رويكرد آزادي فكري و ايستادن در برابر روايات ضعيف و مجعول در تفسير است. همچنين در تفسير اجتماعي مفسر سخت بر اين نكته تأكيد دارد كه قرآن ويژة مردمان يك عصر نيست و براي انسانها در هر زمان راه هدايت را روشن ميكند. براين اساس مفسر سعي ميكند كه آيات قرآن را بر متن واقعيت عرضه و پاسخ قرآن را در مورد چالش ها و پرسشهاي زمان استخراج كند. (رضايي اصفهاني،/۲۸۱-۲۸۳)
براي اين رويكرد ويژگيهاي متعددي را برشمردهاند كه از جمله ميتوان به اين موارد اشاره كرد: توجه به تعاليم تربيتي قرآن، توجه به عقل و علوم تجربي، بيان روشن و واضح، پاسخ به شبهات عليه اسلام، عدم توجه به رويكردهاي فلسفي، فقهي، ادبي و ...، توجه به جهاد اسلامي و رويارويي با استعمار غربي و اسرائيل، رويارويي با روايات مجعول و اسرائيليات، توجه به وحدت مسلمين و ... (رضايي اصفهاني،/۲۸۱-۲۸۳)
مفسراني چون سيد قطب، رشيد رضا، وهبه زحيلي، قاسمي (صاحب تفسير محاسن التأويل) و تا حدي طنطاوي در اهل تسنن و كساني مانند علامه طباطبايي، آيت الله مكارم شيرازي، مرحوم طالقاني، شادروان محمد تقي شريعتي، مرحوم محمد جواد مغنيه و فضل الله در ميان مفسران شيعه چنين رويكرد و گرايشي را پيگرفتهاند.
اين گرايش تفسيري البته پيوند تنگاتنگي با تفسير موسوم به عصري و نيز تفسيراجتهادي دارد؛ چنان كه تفكيك اين گرايش ها به صورت دقيق شايد ناممكن باشد. از اين رو برخي از محققان اين گرايش را «المدرسه الحديثه في التفسير» ناميدهاند و معتقدند كه اين رويكرد، به جز در مورد سيد قطب، در اصول و روشها امتداد همان سنت تفسيري در عالم اسلام است و از همان شيوة قديم پيروي ميكند. (مسلم آل جعفر، مساعد و هلال السرحان، محي، /۲۵۷)
مفسر با چنين گرايشي در تفسير خود به آنچه در پيرامونش ميگذرد، توجه دارد؛ چنانكه در تفسير و تطبيق آيات از مثالهايي مربوط به زمانة خويش بهره ميبرد. مثلاً سيد قطب در مواضع متعددي از تفسير خود به خطر صهيونيسم اشاره ميكند. همچنين مرحوم مغنيه نيز بارها از صهيونيسم و آمريكا سخن ميگويد؛ چنانكه مثلاً در تفسير آية۱۷۹ سورة اعراف كه ميفرمايد:
«وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ»
«و در حقيقت، بسيارى از جنّيان و آدميان را براى دوزخ آفريدهايم. [چرا كه] دل هايى دارند كه با آن [حقايق را] دريافت نمىكنند، و چشمانى دارند كه با آن ها نمىبينند، و گوش هايى دارند كه با آن ها نمىشنوند. آنان همانند چهارپايان بلكه گمراهترند. [آرى،] آن ها همان غافلماندگانند.»
با نقل جرياني دربارة تفريح ستمگرانة سربازان آمريكايي در كشتن سياهپوستان، آن را نمونهاي از اين آيه معرفي ميكند. (مغنيه، 3/424)
تفسير «من وحي القرآن» نيز از بهترين نمونههاي تفسير اجتماعي است و در ادامه خواهيم ديد كه دغدغههاي اجتماعي و سياسي مفسر چگونه در مباني تفسيري و فهم او از آيات اثر گذاشته و اين گرايش در چه مواضعي از اين تفسير ظهور يافته است.
سيد محمد حسين فضل الله بخش مهمي از عمر خود را در جهاد سپري نموده است و اكنون نيز در سرزميني زندگي ميكند كه همواره نامش با التهابها و بحرانهاي مهم اجتماعي سياسي قرين بوده است. از اين رو گرايش اجتماعي و خارج كردن معنا و تفسير آيات از محدودة ذهن و انتزاع و توجه به تطبيق آيات قرآن با متن واقعيت در تفسير ايشان نكتهاي است كه به آساني و بدون آنكه محقق را در اثبات آن به تكلف بيندازد، به چشم ميخورد.
همانگونه كه از عنوان اين نوشته پيداست، ميتوان گفت بارزترين ويژگي روش تفسيري فضل الله رويكرد واقعگرايانه (در برابر نگاه باطننگرانه و رمزگرايانه) و به تبع آن گرايش اجتماعي و سياسي ايشان در تفسير است.
چون اين ويژگي از جهات گوناگوني در مباني تفسيري و انديشهها و ديدگاههاي فضل الله در مواضع مختلف تفسيرش اثر نهاده است از ابعاد گوناگوني هم قابل بررسي است:
به نظر فضل الله قرآن كتابي دربارة واقعيت و ناظر به متن زندگي انسان است. ايشان در مقدمة چاپ نخست از تفسير خود در اين باره ميگويد:
« قرآن كلماتي لغوي نيست تا در همان معناي لغوي خود منجمد باشد؛ بلكه كلماتي است كه در فضاهاي روحي و فكري در حركت است. از همين رو برخورد ما با آيات آن مانند برخورد با متون ادبي مجردي نيست كه دور از فضاي واقعيت و تنها در انديشه محض حركت ميكند. ما چنين احساس ميكنيم كه قرآن حياتي پويا، بخشنده، الهامبخش و هدايت كننده به راه راست است». (فضل الله، 1/25)
همچنين در تفسير آية76 سورة نمل كه ميفرمايد:
« إِنَّ هذَا الْقُرآنَ يَقُصُّ عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَكْثَرَ الَّذِي هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُون»
« بىگمان، اين قرآن بر بني اسرائيل بيشترِ آنچه را كه آنان در بارهاش اختلاف دارند حكايت مىكند»
قرآن را چنين وصف ميكند كه كتابي تجريدي نيست، بلكه ناظر به واقعيت در هر زمان است و هر جامعهاي ميتواند خود را در اين كتاب پيدا كند و احساس كند كه اين كتاب تصوير حقيقي او را ترسيم كرده است. (فضل الله، 17/241)
بر همين اساس بر اين نكته سخت تأكيد دارد كه قرآن كتابي فهميدني است و با هر ديدگاهي كه قرآن را كتابي اسرارآميز و معماگونه تلقي كند شديداً مخالفت ميكند. ايشان مقدمة چاپ دوم از تفسير خود را با پرسشهايي در همين باره آغاز ميكند3 و ميپرسد كه آيا قرآن كتابي پيچيده است كه فهم آن به عدة خاصي منحصر است يا چنين نيست، بلكه قرآن كتابي است براي همه تا راه سعادت خود را در آن بيابند. فضل الله ديدگاه دوم را ميپذيرد و بر همين اساس از ديدگاه اخباريان كه فهم كلام خدا را به عدة خاصي محدود ميكنند، سخت انتقاد ميكند. فضل الله ميگويد: قرآن نه يك كتاب رمز، بلكه كتابي روشن و آشكار است و چنان نيست كه خوانندة خود را در ورطة حيرت و سرگرداني رها كند و او نگران باشد كه مراد از آيات، چيزي غير از ظاهر كلام است. حجيت ظواهر نيز كه در اصول فقه از آن بحث ميشود از همين روست. (فضل الله، 1/8-6)
به نظر ايشان عربي بودن قرآن تنها مسألهاي زباني نيست؛ بلكه اين ويژگي شامل شيوههاي بيان قرآن و فهم آن و اشارات آن و در يك كلام هر آنچه فراتر از مدلول زباني الفاظ باشد نيز ميشود و اين همان است كه فهم يا ذوق عرفي نام دارد. بنابراين تعقيدات لفظي يا معنوي در قرآن كريم راه ندارد و چنان نيست كه براي فهم كلام خدا تلاش ذهني براي فهم رابطه ميان أشياء لازم باشد؛ زيرا چنين چيزي دور از آن شيوة بياني است كه تفاهم در زبان مبتني بر آن است. (فضل الله، 1/7)
به نظر فضل الله وجود متشابهات نيز هرگز نبايد به معناي اسرارآميز بودن و فهم ناپذيري قرآن گرفته شود، بلكه آيات متشابه آياتي هستند كه بيش از يك مدلول دارند و نقش راسخان در علم هم چيزي جز اين نيست كه از ميان اين مدلولها، يك مدلول را كه از ظاهر كلام نيز قابل فهم است معلوم كنند.(فضل الله، 1/10-9)
همچنين معتقد است كه بطن داشتن آيات نيز چيزي فراتر از مدلول لفظي آيات نيست. به نظر ايشان مراد از بطن آيات، معناي كلي و فراتر از زمان عصر نزول است و اين معنا چيزي نيست كه خارج از مدلول لفظي آيات باشد. (فضل الله،1/14-12) وانگهي، تأويل آيات (مثلاً تأويل «طعام» در آية 24 سورة عبس به «علم») نيز گرچه از حدود مدلول لفظي خارج است، ولي با تأمل و به تعبير ايشان «استيحاء» از آيه امري قابل فهم است. (فضل الله،1/16-15)
فضل الله فهم قرآن و ارتباط و انس با آن را امري پويا ميداند و معتقد است كه قرآن را جز افراد فعال و تلاشگر نميفهمند؛ يعني آنان كه با تمام وجود و در همة ابعاد اسلامي در صحنهاند. از ديدگاه ايشان قرآن كتابي براي راهنمايي تلاشگران و پويندگان راه خداست و اينان بهرة بيشتري از اين كتاب مقدس ميگيرند تا ديگران. ايشان در يك مصاحبه دراين باره چنين ميگويد:
« در مورد تفسير قرآن من سعي كردم قرآن را در جريان حركت فكري، سياسي، اجتماعي و جهادي به صورت تدريجي درك كنم؛ زيرا قرآن از سوي خداوند متعال نيز يك مرتبه و دفعتاً نازل نشده بلكه به صورت تدريجي و به مناسبتهاي مختلف نازل شده است؛ به گونهاي كه اين حالت تدريجي خط سير حركت اسلامي و فرهنگ قرآني را ثابت و استوار ميكرد... آيات قرآن تنها بيان مجرد نيست؛ بلكه بياني ناظر به وقايع خارجي و حل مسائل موجود است». (فضل الله، مصاحبه با آيينه پژوهش، /79)
فضل الله وجه تسميه تفسير خود را نيز با همين ديدگاه خود مرتبط ميداند و ميگويد اين تفسير را «من وحي القرآن» ناميدهام تا به الهام گيري از قرآن كريم در همة زمينههاي حركت اسلامي در جهت بازگرداندن اسلام به صحنة زندگي اشاره داشته باشم. (فضل الله، مصاحبه با آيينة پژوهش،/80)
سيد محمد حسين فضل الله با توجه به رويكرد خاص خود، دربارة روايات تفسيري نيز ديدگاه معتدلي دارد. به نظر ايشان روايات تفسيري با اخبار فقهي كه دربارة عمل مكلّف است، فرق دارد و بر خلاف آن گونه روايات، بايد به حد يقين يا حالتي نزديك به آن برسد كه در غير اين صورت دچار بينظمي و هرج و مرج در عقايد خواهيم شد. بنابراين گاه لازم است كه در روايات تفسيري توقف كنيم. فضل الله با نگرشي هوشمندانه، دليل اين امر را اين ميداند كه تفسير نقش مهمي در شكلگيري ذهنيت مسلمانان دارد و اگر روايات تفسيري بدون بحث و بررسي رها شود، چه بسا معناي نادرستي از آيات را در ذهن مسلمين به وجود آورد كه موجب گمراهي شود يا در رويارويي اسلام و كفر سبب شكست مسلمانان گردد. (فضل الله، 1/12-11)
فضل الله همچنين دربارة رابطة قرآن و سنت معتقد است كه قرآن حجتي يقيني است و لذا بايد در بررسيهاي فقهي قرآن اساس قرار گيرد و سنت بهعنوان تفصيل دهندة سخن قرآن مورد توجه باشد. زيرا سنت حكم قرآن را تغيير نميدهد؛ بلكه اگر در قرآن اجمال و غموضي باشد آن را مرتفع ميكند. (فضل الله،1/19)
از ديدگاه ايشان اين سخن نبايد به معناي بيارزش تلقي كردن سنت تلقي شود؛ بلكه مراد از تقدم قرآن بر سنت اين است كه سند قرآن قطعي است، اما سند روايات به نقد و بررسي نياز دارد. به علاوه، اهتمام به قرآن موجب ميشود كه ذهن انسان چنان با قرآن انس بگيرد كه بتواند از طريق آن، نادرستي احاديث ساختگي را كشف كند. (فضل الله، 1/24)
ايشان همچنين معتقد است كه عالمان علم اصول بايد بحث «حجيت خبر واحد» را به صورت دقيقتري مطرح كنند، زيرا بسياري از كسان به رواياتي كه با مسألة تشريع ارتباطي ندارد، ولي شرايط حجيت آنگونه روايات را دارد اعتماد ميكنند و بدتر از آن اين است كه گاه حتي روايات ضعيف نيز در چنين مواردي پذيرفته ميشود، در حالي كه اين شيوه به هيچ روي درست نيست. (فضل الله،14/13)
بر همين اساس فضل الله هرگز روايات ضعيف را بر آنچه به روشني از آيات فهميده ميشود، تحميل نميكند. مثلاً در تفسير آية 174 سورة اعراف ممكن است با توجه به بعضي از روايات در ذيل اين آيه وجود عالمي به نام «عالم ذر» پذيرفته شود، اما مفسراني مانند شيخ طوسي، (طوسي، 5/30-28) امين الاسلام طبرسي(طبرسي، 4/767-765) و علامه طباطبايي (طباطبايي، 8/306 به بعد) بر اين برداشت خرده گرفته و روايات مربوط به عالم ذر را ضعيف دانستهاند. نيز با اشاره به همين اختلاف، ديدگاه اخير را ميپذيرد و به روايات مربوط به عالم ذر اعتماد نميكند. (فضل الله،10/284)
اين رويكرد علامه فضل الله نسبت به روايات تفسيري رويكردي تفريطي نيست؛ يعني چنان نيست كه ايشان خود را ملزم به رد كردن روايات تفسيري بداند و هر روايت را به صرف آنكه در نگاه نخست ناپذيرفتني بنمايد، رد كند. در اين زمينه، چنانكه پيش از اين نيز اشاره كرديم، نظر فضل الله دربارة آيات نخست سورة عبس نمونة قابل توجهي است. مفسران بزرگ شيعه ضمن نقل روايات نقل شده در سبب نزول اين آيات، آنها را نميپذيرند و نسبت سوء خلق به رسول خدا(ص) را در اين روايات نسبتي نادرست ميدانند.4 در مقابل، فضل الله گرچه به صحت قطعي اين روايات حكم نميكند، اما در ضمن شش نكته، ابعاد گوناگون اين داستان را بررسي ميكند و نهايتاً نتيجه ميگيرد كه ميتوان سبب نزول اين آيات را به گونهاي توجيه كرد كه با عصمت و اخلاق كريمانة رسول خدا(ص) نيز ناسازگار نباشد.(فضل الله،24/65-60) اين نمونه و نمونههاي مشابه ديگر ديدگاه معتدل فضل الله را در زمينة روايات تفسيري نشان ميدهد.
يكي ديگر از پيامدهاي اين رويكرد آن است كه مفسر از آن جهت كه به ابعاد سياسي، اجتماعي و تربيتي اسلام و توجه به اين ابعاد در تفسير قرآن اهميت ميدهد، چندان به توضيح و تفسير برخي از آيات مجمل نميپردازد و به تفصيلاتي كه با توجه به ويژگي تربيتي قرآن براي آن فايدهاي نميبيند، علاقه نشان نميدهد. بر همين اساس ايشان در بسياري از مواردي كه مفسران ديگر از آنچه قرآن كريم به اجمال به آن اشاره كرده است، به تفصيل بحث كردهاند، تنها به اشارة اجمالي بسنده ميكند و بحث بيشتر را لازم نميداند. مثلاً ايشان در تفسير آيات 83 به بعد سورة كهف، ميگويد روش قرآن در ذكر داستانهايي مانند داستان ذيالقرنين آن نيست كه به تفصيل بپردازد و شيوة كتب تاريخي را در پيش بگيرد و بنابراين بحث از هويت او را لازم نميشمارد. (فضل الله، 14/383-382) همچنين در تفسير آيات4 تا7 از سورة اسراء، به ديدگاهي كه در صدد تطبيق اين آيات با مسائل عصر حاضر در رويارويي جهان اسلام با صهيونيسم برآمده است اشاره ميكند5 و با وجود رهبري شيعيان لبنان در مبارزه با رژيم اشغالگر قدس و دغدغههاي جدي سياسي، دليلي براي اين تطبيق نميبيند و ترجيح ميدهد كه درسهاي كلي اين آيات را بررسي كند. آنگاه در اين باره ميگويد:
« در اين تفسير به اين نكته اشاره كردهايم كه به تفصيل آنچه در قرآن مجمل است نميپردازيم، زيرا اين امر مشكل بزرگي نيست و مهم آن است كه قرآن انديشهاي را كه از آن نمونهاي بدست ميدهد و درسي ميآموزد معرفي كند و ويژگيهاي داستان و تفصيلات آن در متن واقع اهميتي ندارد. بنابراين ما تنها به اشارهاي بسنده ميكنيم و وارد بحث در تفصيل آيات نميشويم.» (فضل الله،14/38-37)
نتيجة ديگري كه از اين نگاه خاص ناشي ميشود آن است كه مفسر به رغم آنكه عرب زبان است وحتي سه ديوان شعر با نامهاي «يا ظلال الاسلام»، «قصائد من اجل الاسلام و الحياه» و «علي شاطئ الوجدان» به اين زبان دارد، تسلط بر زبان عربي خود را به رخ نميكشد و در واقع باز هم دغدغههاي اجتماعي و تربيتي ايشان باعث ميشود كه چندان با نكات بلاغي و ادبي آيات در نپيچد و بيشتر مضمون و محتواي آيات را مدنظر قرار دهد. مثلاً در مورد آيات ابتداي سورة اسراء بسياري از مفسران دربارة واژة «سبحان»، تنوين «ليل»، وجه «أن» در «ألا تتخذوا»، وجه نصب «ذريه» و... مباحث مفصلي مطرح كردهاند،6 اما علامه تنها به اشارات كوتاهي بسنده كرده است. (فضل الله،14/17) همچنين در مورد وجوه اعراب آية«بِأَيِّكُمُ الْمَفْتُونُ » در سورة مباركة قلم نيز اقوال گوناگوني وجود دارد،(درويش،10/165)
اما چون در هر صورت معناي آيه روشن است، مفسر هيچ اشارهاي به اعراب آيه نكرده است. (فضل الله،23/41)
اين مباني پنجگانه چنانكه گفته شد پيوندي تنگاتنگ با گرايش اجتماعي فضل الله در تفسير دارد. اين گرايش در موضع متعددي از اين تفسير خود را نشان ميدهد و در آراء و اظهار نظرها و مواضع گوناگون مفسر آشكار ميشود. ما براي اينكه اين گرايش را به نحوي ملموستر نشان دهيم به چند نمونه توجه ميكنيم:
علامه بر اساس همين رويكرد، در تفسير بسياري از آيات به مسائل، پرسشها و چالشهاي زمان توجه ميكند و با عرضة آنها بر قرآن كريم در صدد جستجوي پاسخ برميآيد. مثلاً آيات 6 و7 سورة بقره ميفرمايد:
« إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ، خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ»
«در حقيقت كسانى كه كفر ورزيدند- چه بيمشان دهى، چه بيمشان ندهى- برايشان يكسان است [آن ها] نخواهند گرويد. خداوند بر دل هاى آنان، و بر شنوايى ايشان مُهر نهاده و بر ديدگانشان پردهاى است و آنان را عذابى بزرگ است».
مفسر در تفسير اين آيات در ذيل عنوان « الآيتان في حركه الواقع المعاصر» به اين پرسش پاسخ ميدهد كه اين آيات در روزگار ما در چه زمينههايي ميتوانند درسآموز باشند و مسلمين چگونه با الهام از اين آيات بايد با كافران روبرو شوند. فضل الله در پاسخ به اين پرسش ميگويد كه شيوة كافران ديروز با كفار روزگار ما تفاوتي نكرده است و مسلمانان تنها در صورت شناختن «موقف قرآني» در اين زمينه، خواهند توانست بهدرستي با دشمنان اسلام مقابله كنند. (فضل الله،1/129-128)
نمونة ديگر، آية183 سورة مباركة آلعمران است كه در سرزنش يهود ميفرمايد:
« الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّناتِ وَ بِالَّذِي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ».
«همانان كه گفتند: «خدا با ما پيمان بسته كه به هيچ پيامبرى ايمان نياوريم تا براى ما قربانيى بياورد كه آتش [آسمانى] آن را [به نشانه قبول] بسوزاند.» بگو: «قطعاً پيش از من، پيامبرانى بودند كه دلايل آشكار را با آنچه گفتيد، براى شما آوردند. اگر راست مىگوييد، پس چرا آنان را كشتيد؟»
فضل الله در تفسير اين آيه در ذيل عنوان «اليهود يثيرون الشبهات و الشكوك في كل عصر» به مسائل معاصر جهان اسلام در مواجهه با صهيونيسم اشاره و راه حل رويارويي مسلمين با تشكيكها و شبههافكنيهاي آنان را ذكر ميكند. (فضل الله، 6/427-426)
با اين حال وقتي تفسير «من وحي القرآن» را با برخي ديگر از تفاسير معاصر با گرايش اجتماعي مقايسه ميكنيم، ميبينيم كه اشاره به رويدادهاي زمان و آوردن مثال از حوادث روزگار ما به نسبت آن ها كمتر است. مثلاً سيد قطب در تفسير «في ظلال القرآن»، مرحوم مغنيه در تفسير «الكاشف» و محمد صادقي تهراني در تفسير «الفرقان» بارها به حوادث سياسي زمان خود و فتنههاي دشمنان اسلام اشاره و از اين مثالها به منزلة شواهدي براي آيات استفاده ميكنند، اما اين نكته در تفسير «من وحي القرآن» در مقايسه با آن تفاسير كمتر به چشم ميآيد.
يكي ديگر از از نتايج اين رويكرد علامه در تفسير، نگاه او به مسألة غلو است. فضل الله بر اساس نگاه واقعگرايانه و اجتماعي خود، چندان با نگاه تأويلگرايانه و باطننگرانة شيعي ميانهاي ندارد؛ هرچند البته در اين رويه هم افراط نميورزد و ميكوشد از كنار مسائلي كه حساسيت برانگيز است به آرامي بگذرد. ايشان مثلاً در تفسير آية 79 و80 سورة آلعمران با اشاره به اين مسأله ميگويد بحث و بررسي دربارة اسرار پنهان مربوط به شخصيت انبياء و اولياء و فرو رفتن در مسائلي كه براي ما فهميدني نيست، ممكن است به غلو منجر شود و البته در اين موارد سخن بر سر نفي و اثبات يك مقام و بررسي صحت و سقم روايات نيست؛ بلكه سخن در اين است كه چنين مباحثي به امور ضروري اعتقادي و عملي مربوط نميشود كه بحث از آن لازم باشد. بنابراين دليلي ندارد كه ما خود را در اين مباحث به زحمت بيندازيم تا نتيجهاش در مواردي دچار شدن به غلو در حق اشخاص باشد. (فضل الله، 6/132-131) در جاي ديگري نيز به اين نكته اشاره ميكند كه بايد معيارهاي مشخصي براي داوري دربارة اشخاص وجود داشته باشد تا از غلو دربارة آنان پيشگيري شود. (فضل الله،14/269)
يكي از بهترين راههاي بررسي توجه فضل الله به ابعاد اجتماعي و سياسي اسلام در اين تفسير در مقايسه با ساير تفاسير روزگار ما توجه به بسامد كاربرد بعضي از واژهها در اين تفسير در مقايسه با تفاسير ديگر است. ما به اين منظور واژة «حركت» (به دو صورت معرفه و نكره و بدون پسوندها و پيشوندهاي ديگر) را در تفسير «من وحي القرآن» در نظر گرفتهايم. بر اساس يك جستجوي رايانهاي، مقايسة اين كاربرد با دو تفسير معاصر شيعي و دو تفسير معاصر از اهل سنت كه هم از نظر اعتبار علمي و هم از حيث حجم با تفسير «من وحي القرآن» تقريباً برابرند، نتيجة فوقالعاده جالب و قابل توجهي را نشان ميدهد. كاربرد اين واژه در ترجمة عربي تفسير نمونه 519 بار و در تفسير الميزان 122 بار است. همچنين اين واژه در تفسير «التحرير و التنوير» ابن عاشور 108 بار و در «التفسير المنير» وهبه الزحيلي 101 بار كاربرد داشته است. اين در حالي است كه بسامد استعمال اين واژه در كل تفسير من وحي القرآن 2517 بار بوده است!
همين نمونة كوچك كافي است تا رويكرد كاملاً اجتماعي و سياسي مفسر و توجه او به واقعيات زمان را در اين تفسير نشان دهد.
تفسير «من وحي القرآن» از همان ابتداي انتشار، مورد توجه صاحب نظران قرار گرفته و چنانكه از سخن مؤلف در مقدمه بر ميآيد، گاه نيز نقدهاي تندي درمورد آن ابراز شده است. در اين مقدمه، مفسر از كساني كه خود را در جايگاه منتقد قرار داده و به جاي نقد به جرح پرداختهاند و سخن او را بر خلاف ظاهرش حمل كردهاند گله ميكند و از خوانندگانش ميخواهد كه ديدگاههايش را با رعايت «ادب علمي و تقواي فكري» نقد كنند. (فضل الله،1/21-20)
بر همين اساس و به اميد آنكه به توصية شايستة مفسر گرانقدر عمل كرده باشيم، به چند نكته در نقد اين تفسير اشاره ميكنيم:
يكي از مهمترين نقدهايي كه بر اين تفسير وارد است آن است، كه ساختار آن نسبت به تفاسير ديگر منسجم و منظم نيست و مفسر از الگوي واحدي در تأليف كتاب خود پيروي نكرده است. مثلاً مفسر از ابتداي قرآن تا سورة حج (غير از سورة هود) در ابتداي تفسير هر سوره به مقاصد و اهداف كلي آن سوره اشاره ميكند، اما از سورة مؤمنون به بعد ديگر به اين شيوه وفادار نميماند. همچنين در پايان بعضي از سورهها (مانند سورههاي مطففين، كوثر و ناس) نتايج كلي كه از آن سوره گرفته ميشود ذكر شده، اما مفسر در پايان بسياري از سورهها به اين روش پايبند نمانده است.
وانگهيگرچه مفسر اين كتاب را بازبيني كرده و مطالبي را به كتاب افزوده و از جمله به تفسير الميزان توجه بيشتري نشان داده است، ولي اين تغييرات چنانكه گفتيم تنها تا اوايل سورة اعراف در جلد دهم صورت گرفته و در بقية مجلدات اعمال نشده است و همين امر سبب شده است كه اين تفسير ساختار منسجم و يك دستي نداشته باشد. اين نكته وقتي بيشتر روشن ميشود كه ميبينيم يازده جزء نخست قرآن در نيمي از اين تفسير و نوزده جزء ديگر در نيمة دوم تفسير شده است. البته اين نكته امري طبيعي است كه حجم مباحث مفسر هرچه به پايان نزديكتر شويم كمتر باشد، به ويژه از آن حيث كه مفسر در ابتدا انگيزه و شادابي بيشتري دارد يا آنكه اغلب مباحث مجلدات متأخر را به مباحث پيشين خود ارجاع ميدهد، ولي به نظر ميرسد، تفاوتي كه در تفسير «من وحي القرآن» به چشم ميخورد- و متأسفانه در برخي ديگر از تفاسير قديم و جديد نيز به چشم ميآيد- بيشتر ناشي از عدم انسجام و يكدست نبودن مباحث در اين تفسير است.
ايراد ديگر اين تفسير كم توجهي مفسر به روايات تفسيري است. مفسر گرچه چنانكه گفتيم دربارة اين روايات ديدگاه معتدلي دارد و گاه به نقل و بررسي آنها نيز ميپردازد، اما در موارد بسياري نيز نه به روايات مجعول يا ضعيفي كه دربارة آيات وجود دارد توجه ميكند و نه حتي به روايات معتبري كه در كتب روايي و تفسيري شيعه نقل شده است، اشارهاي دارد. در مواردي هم كه به روايات تفسيري اشاره شده است، اين روايات اغلب از منابع اصلي نقل نميشود و به آنچه در تفاسير از منبع روايي نقل شده اكتفا ميگردد.
به چند نمونه توجه ميكنيم:
1- در تفسير آيه 102 سورة بقره در اغلب تفاسير به رواياتي كه در كتب فريقين دربارة هاروت و ماروت وجود دارد اشاره شده است. اغلب اين روايات، اخبار مجعولي هستند كه به هيچ روي نميتوان آنها را پذيرفت. در اين اخبار، هاروت و ماروت دو فرشتهاند كه در اثر گناه، تبديل به انسان ميشوند و در زمين به فسق و فجور ميپردازند. زني از بني اسرائيل آنها را ميفريبد و در اثر اين گناه به صورت سيارة زهره مسخ ميشود. مفسر به اين روايات و نقد آن ها هيچ اشارهاي نميكند. (فضل الله،2/141)
2- در تفسير آيه آخر سورة مباركة رعد در منابع شيعي روايات متعددي نقل شده كه « مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ » را به اميرالمؤمنين(ع) تفسير كردهاند و علامه طباطبايي اين روايات را در بحث روايي ذيل اين آيه از منابعي چون كافي، بصائرالدرجات، معانيالاخبار، تفسير عياشي و تفسير برهان نقل كرده است. (طباطبايي،11/389-388) برخي از مفسران اهلسنت مانند ثعلبي نيز به اين روايات اشاره نمودهاند. (ثعلبي،5/303) اما شگفت آن است كه فضل الله هيچ اشارهاي به اين روايات نكرده است. (فضل الله،13/71)
3- نمونة ديگر، تفسير آيات21 به بعد سورة ص در مورد داستان حضرت داوود(ع) و آزمايش آن حضرت است. مفسر گرچه در اينجا به روايات مجعول در نسبت دادن گناهان بزرگ به آن حضرت اشاره كرده، ولي اين روايات را از منابع اصلي نقل نكرده است؛ بلكه خلاصة آن ها را به نقل از تفسير الميزان آورده است. (فضل الله،19/245)
4- در ذيل آيات 19 تا 23 سورة مباركه الرحمن رواياتي وارد شده كه «دو دريا» را در اين آيات به اميرالمومنين(ع) و حضرت زهرا(س) و «لؤلؤ و مرجان» را به حسنين(ع) تفسير كرده است و حتي طبرسي هم با وجود اعتدالي كه در نقل چنين رواياتي دارد7 اينگونه به آنها اشاره ميكند:
« از سلمان فارسي و سعيد بن جبير و سفيان ثوري نقل شده است كه «بحرين» علي و فاطمه(ع) هستند كه از آنان لؤلؤ و مرجان يعني حسن و حسين(ع) بيرون آمدهاند و باكي نيست كه آنان دريا باشند، زيرا اين امر به دليل گستردگي فضل و كثرت خير آنان است؛ زيرا دريا از حيث گستردگياش چنين نام گرفته است.» (طبرسي،9/305)
و مهمتر از او سيوطي نيز اين روايات را اينگونه نقل ميكند:
« ابن مردويه از ابن عباس در مورد اين آيه «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ» چنين نقل كرده است كه مراد علي و فاطمه(ع) است و مراد از آيه «بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ» رسول خدا(ص) است و منظور از آيه «يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ» حسن و حسين(ع) است و ابن مردويه از أنس بن مالك در اين آيه «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ» نقل كرده كه گفته است مراد از آن على و فاطمه(ع) است كه «يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ» نيز اشاره به حسن و حسين(ع) دارد». (سيوطي، 6/143-142)
اما فضل الله در تفسير اين آيات هيچ اشارهاي به اين روايات نميكند و اين در حالي است كه شرح علمي نسبتاً مفصلي به نقل از تفسير «في ظلال القرآن» دربارة ويژگيهاي زيستي لؤلؤ و مرجان ميدهد. (فضل الله،21/312-311)
اين كاستي در تفسير «من وحي القرآن» در مقايسه با تفسيري مانند الميزان بيشتر روشن ميشود. علامه طباطبايي با آنكه شيوة تفسير قرآن به قرآن را در پيش گرفته است و ديدگاهش در مورد روايات تفسيري نيز با ديدگاه فضل الله تفاوتي ندارد، در پايان تفسير هر بخش از آيات بهطور مفصل و با اتكا به منابع متعدد حديثي و تفسيري شيعه و اهل سنت روايات تفسيري را ذكر ميكند؛ چنانكه حتي رواياتي را هم كه بهنحو غيرمستقيم به مضمون آيه يا آيات مورد بحث مربوط ميشود، از ياد نميبرد و به نقل يا نقد آن ها نيز ميپردازد.
نكتة ديگر در نقد اين تفسير آن است كه همان گونه كه گفتيم يكي از مباني تفسيري فضل الله در اين تفسير نپرداختن به برخي از آيات مجمل قرآن و اكتفا به برداشت نكات كلي تربيتي از اين آيات است. گرچه در اينكه بسياري از مباحث طولاني مفسران در تفسير مجملات قرآني بيهوده است و به اغراض هدايتي و تربيتي قرآن ربطي ندارد، حق با فضل الله است، اما گاه هم نپرداختن مفسر به بحث از اين مجملات و تفسير نكردن آنها نوعي شانه خالي كردن و طفره رفتن مفسر از وظيفهاش به نظر ميآيد و موجب ميشود كه همان غرض هدايتي و تربيتي قرآن نيز كه بهدرستي مورد اهتمام ايشان است، حاصل نشود. به دو نمونه توجه ميكنيم:
۱- نمونة نخست، آية 96 سورة مباركة انبياء است. در اين آيه، از «يأجوج و مأجوج» سخن به ميان آمده و به ارتباط آن ها با حوادث آستانة قيامت اشاره شده است. اما فضل الله به هويت «يأجوج و مأجوج» هيچ اشارهاي نميكند و دربارة ارتباط آن ها با حوادث قيامت هيچ توضيحي نميدهد، (فضل الله،15/268) چنانكه در تفسير آية94سورة كهف نيز كه در آن به «يأجوج و مأجوج» و سدسازي ذيالقرنين براي جلوگيري از هجوم آن ها اشاره شده، هيچگونه توضيحي از جانب ايشان دراين باره داده نميشود. (فضل الله،14/390)
۲- نمونة ديگر تفسير «دابه الارض» در آية82 سورة نمل است. مفسر در تفسير اين آيه پس از نقل سخن علامه طباطبايي در تفسير الميزان و نقد نظر ايشان چنين ميگويد:
« مفسران مباحث مفصلي درباره « دابه» و ماهيت انساني و حيواني و صفات عجيب و كيفيت خروج و معناي سخن او مطرح كردهاند كه حجت قاطعي درباره اين سخنان وجود ندارد و چنانكه ديديم قرآن آن را بهصورت مبهم ذكر كرده و تفصيل هيچيك از اين امور را بيان نفرموده است، پس ما نيز بايد فرورفتن در اين امور را وانهيم، زيرا فايدهاي در آن نيست...» (فضل الله،17/247)
در حاليكه بر خلاف نظر فضل الله به نظر ميرسد اگر قرار باشد اين آيه را با همين اجمال رها كنيم و بحث از حقيقت «دابه الارض» را در آن بيهوده بدانيم. از آيهاي با چنين ابهام و اجمال چندان اثري تربيتي نيز بهدست نخواهد آمد.
د) كمتوجهي به مباحث ادبي در موارد بايسته
نكتة گفتني ديگر در نقد اين تفسير آن است كه همانگونه كه اشاره كرديم فضل الله با وجود تبحّر و تسلّطي كه در ادبيات عرب دارد، چندان به نكات ادبي و بلاغي قرآن نميپردازد و بحثهاي تربيتي را فداي چنين مباحثي نميكند. اما اين شيوه گاه نيز به تفريط ميانجامد و گاه كه خواننده از مفسر انتظار دارد نكتهاي را توضيح دهد و ابهام آيهاي را از حيث ادبي روشن كند، از جانب ايشان پاسخي نميگيرد. به دو نمونه توجه ميكنيم:
۱- در تفسيرآيه دوم سورة مباركة كهف در وجه نصب «قيماً» ميان مفسران اختلاف است8 و اين اختلاف چنان است كه روشن شدن نتيجة آن به فهم معناي آيه كمك ميكند، اما فضل الله اشارهاي به دليل منصوب بودن اين واژه نميكند. (فضل الله،14/266)
۲- نمونة ديگر، اعراب اين بخش از آية27 سورة مباركة حديد است:
«... وَ جَعَلْنا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةوَ رَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها ما كَتَبْناها عَلَيْهِمْ إِلاَّ ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعايَتِها...»
«و [اما] ترك دنيايى كه از پيش خود درآوردند ما آن را بر ايشان مقرّر نكرديم مگر براى آنكه كسب خشنودى خدا كنند، با اين حال آن را چنان كه حقّ رعايت آن بود منظور نداشتند...»
در تفسير اين آيه هيچ اشارهاي به وجه نصب «رهبانيه» نميكند. (فضل الله،22/50-49) اين در حالي است كه اعراب «رهبانيه» مهم است و به يك مسألة اساسي كلامي ربط پيدا ميكند. مسأله آن است كه اگر ناصب اين واژه فعل «جَعَلْنا» باشد قرار دادن رهبانيت فعل خداست و اين تفسير با ديدگاه اشاعره و معتقدان به جبر مطابق ميشود، اما اگر فعل «ابْتَدَعُوا» را قبل از آن در تقدير بگيريم رهبانيت، به عبد نسبت پيدا ميكند و اين نحو تركيب با ديدگاه عدليه مطابق ميشود. (درويش،9/479-477) از همين رو زمخشري كه مفسري معتزلي است با پيروي از ابوعلي فارسي همين اعراب اخير را برميگزيند. (زمخشري،4/482-481) اين نمونه نشان ميدهد كه بحثهاي ادبي در مورد آيات هميشه هم بيهوده نيست و تفريط در كنار گذاشتن اين مباحث و بيتوجهي به آنها گاه نيز ممكن است نتايج ناگواري داشته باشد.
از آنچه گفتيم روشن شد كه فضل الله چگونه گرايش اجتماعي را به همراه تفسير اجتهادي و عصري در اين تفسير پيگرفته است و ديديم كه اين گرايش چگونه در ديدگاهها و داوريهاي گوناگون مفسر در مواضع مختلف تفسيرش اثر گذاشته است. چنانكه گفتيم اين تفسير نسبت به برخي از تفاسير ديگر معاصر كمتر از انسجام و سامان مناسبي بهرهمند است و شايد همين نكته و نكات ديگري كه در نقد اين تفسير به آن اشاره شد موجب شده باشد كه اين تفسير با توجه به جايگاه مؤلف آن در عالم اسلام و تشيع كمتر مورد اقبال قرار گيرد. با اين حال اين امر به هيچ روي از ارزش و اهميت تفسير «من وحي القرآن» - كه پيش از اين به تفصيل دربارة آن سخن گفتيم- نميكاهد و سعي مفسر عالم و مجاهد آن در تأليف اين تفسير مشكور است و اميد است كه جهان اسلام و به ويژه تشيع همچنان از بركات وجود اين عالم بزرگ و بيدار و روشنانديش و آثار ارزشمند علمي و اجتماعي ايشان بهرهمند باشد.
1- ايازي، سيد محمد علي؛ سير تطور تفاسير شيعه، چاپ سوم، كتاب مبين، 1381ش.
۲---------------- ؛ شناختنامه تفاسير، كتاب مبين، 1378ش.
3- ثعلبى نيشابورى، ابو اسحاق احمد بن ابراهيم؛ الكشف و البيان عن تفسير القرآن، دار إحياء التراث العربي، بيروت، 1422ق.
۴- خرمشاهي، بهاءالدين و همكاران؛ دانشنامه قرآن و قرآن پژوهي، دوستان و ناهيد، تهران، 1377ش.
۵- درويش، محيى الدين؛ اعراب القرآن و بيانه، دار الارشاد، سوريه، 1415 ق.
۶- الذهبي، محمد حسين؛ التفسير و المفسرون، الطبعة الثانية، دار إحياء التراث العربي، بيروت،1396ق.
۷- رازى، فخرالدين؛ مفاتيح الغيب، دار احياء التراث العربى، بيروت،1420 ق.
۸- الرضايي الاصفهاني، محمد علي؛ دروس في المناهج و الاتجاهات التفسيرية للقرآن، تعريب: قاسم البيضائي، مركز جهاني علوم اسلامي، قم، ۱۳۸۳ش.
۹- الزمخشرى، محمود؛ الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، دار الكتاب العربي، بيروت، 1407 ق.
10- سيوطى، جلال الدين؛ الدر المنثور فى تفسير المأثور، كتابخانه آية الله مرعشى نجفى، قم، 1404ق.
11- شاذلي، سيد بن قطب بن ابراهيم؛ فى ظلال القرآن، دار الشروق، بيروت- قاهره، 1412 ق.
۱۲- طباطبايي، سيد محمد حسين؛ الميزان في تفسير القرآن، چاپ پنجم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه قم، ، 1417ق.
13- طبرسي، فضل بن حسن؛ مجمع البيان في تفسير القرآن، چاپ سوم، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372ش.
۱۴- عظيمي، محمد جواد؛ «گفتگو با استاد محمد حسين فضل الله»، آيينه پژوهش، سال دوم، شمارهي اول، تيرماه و خردادماه 1370ش.
۱۵- عقيقي بخشايشي؛ طبقات مفسران شيعه، دفتر نشر نويد اسلام، قم، 1376 ش.
۱۶- فضل الله، محمد حسين؛ تفسير من وحي القرآن، سيد دار الملاك، بيروت، 1419 ق.
۱۷---------------- ؛ پايگاه اينترنتي به آدرس : http://www.bayynat.ir
۱۸- مسلم آل جعفر، مساعد و هلال السرحان، محي؛ مناهج المفسرين، دار المعرفة، بيروت، ۱۹۸۰م.
۱۹- مغنيه، محمد جواد؛ تفسير الكاشف، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1424 ق.
۱- براي تفصيل بيشتر دربارة زندگي فضل الله نك: خرمشاهي، بهاءالدين (وهمكاران)، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهي، 2/ 1589، و پايگاه رسمي محمد حسين فضل الله در اينترنت به اين نشاني: http://www.bayynat.ir
۲- نك: پايگاه رسمي فضل الله در اينترنت (مطالب تيرماه 1386)
۳- اين مقدمه ترجمه شده و در شمارهي 47-46 مجلة پژوهشهاي قرآني به چاپ رسيده است.
۴- نك: مجمع البيان في تفسيرالقرآن، 10/664-663؛ التبيان في تفسير القرآن،10/ 269-268؛ الميزان في تفسيرالقرآن، 20/204-203 و...
۵- اين ديدگاه از سيد قطب است كه فضل الله بدون آنكه نامي از او بياورد به ديدگاه او اشاره ميكند. نك: في ظلال القرآن، 4 /2214
۶- نك:إعراب القرآن و بيانه، 5/391-390؛ همچنين: التبيان في تفسير القرآن، 6 / 446-443؛ الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، 2 / 648-646 و...
۷- اين نكتهاي است كه اهل سنت نيز به آن توجه كرده و او را يك مفسر شيعي معتدل خواندهاند. نك: الذهبي، محمد حسين، التفسير و المفسرون، 2 / 144-142
۸- محييالدين درويش اين اختلاف را چنين وصف ميكند: «اضطربت أقوال النحاة و المفسرين في اعراب قيما اضطرابا شديدا»، نك: إعراب القرآن و بيانه، 5/530 ، همچنين نك: الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، 2/702، مفاتيح الغيب، 21/423 و...